بچه های ما می فهمند
ملیت، نبش قبر
مذهب، شب اول قبر
حال، فراموشش کن
زندگی، ولش کن
هزار و دویست و پنجاه سال پیش، پدر شیمی قدیم، جابر ابن حیان، در کلاس مسجد پیامبر، نزد امام صادق (ع) رئیس مدهب شیعه، درس شیمی فرا میگیرد و هزار و دویست و پنجاه سال بعد نزد پیروان پیامبر و شیعیان امام صادق (ع) در س شیمی در کلاس مدرسه حرام می شود. هزار و دویست سال پیش ما برای اولین بار در یک جامعه اروپایی- اندلس- بیسوادی را ریشهکن میکنیم و هزار و دویست سال بعد،بی سوادی جامعه ما را ریشهکن می کند. آنها بیدار شدند و ما به خواب رفتیم. مسیحیها و جهود یکی شدند و ما صد تا. آنها پولدار شدند و زوردار و ما فقیر و ضعیف! و کار ما؟ یک دسته مان هنوز هم مشغول کشمکش های قدیمی اند و نفهمیده اند در دنیا چه خبر شده است؟ یک دسته هم که فهمیده اند دنیا دست چه کسانی است، نشستهاند و مثل میمون، آدمها را تماشا میکنند و هر کار آنها می کنند، اینها هم اداشان را در می آرند! در چشم اینها فقط فرنگیها آدم اند! آدم حسابی اند، چون فرنگیها پول دارند، زور دارند. ماها دیگر فقیر شدهایم، خوبی هامان هم حقیر شدهاند و آنها که پولدار شدهاند عیب هاشان هم هنر شده است! آنها میخواهند همهمان و همه چیزمان را میمون بار بیاورند و میمون وار. استادهامان را، شهر هامان را، خانوادهها مان را و ...حتی بچه هامان را! آنها فقط از یک چیز می ترسند! از این میترسند که ما دیگر از آنها تقلید نکنیم. چطور میشود که از آنها تقلید نکنیم؟ وقتی که بتوانیم خودمان بفهمیم. آنها فقط از فهمیدن تو می ترسند. از تن تو هر چقدر هم که قوی باشد ترسی ندارند. از گاو که گندهتر نمی شی، می دوشنت. از خر که قویتر نمیشی، بارت می کنند. از اسب که دونده تر نمی شی، سوارت می شند! آنها از ؛ فکر ؛ تو می ترسند.
یک جلوش تا بی نهایت صفر (معلم شهید،دکتر شریعتی)
دانلود کتاب:
دریافت
حجم: 736 کیلوبایت